من خواب دیدم که خط جشمات کمی پررنگتر بودن، اعتراض کردم! دادستانی اومد، قاضی اومد و دادرسی شروع شد، اعتراض من وارد شد، به من حق دادن، برای همه گیردادنهایم به من حق دادن، قاضی حکم صادر کرد، من برنده شدم. از خواب بیدار شدم.
بعدش وارد دنیای واقعی شدم؛
بعدش من یک عکس کنار جادهای دیدم، از تو، دلم گرفت، بی منطق و عقل و هوش دلم گرفت، خندهدار است، یعنی که من نبودم، بی من بود! حتا شعرهایی که نوشته بودی باز دلم گرفت، شعر نوشتی و من کجا بودم؟ چنین زیبایی از ذهن تو گذشت، لب تو آهسته خواندش و انگشتان تو نوشتنش، من نبودم! فکر کن جمع ذهن تو، قلب تو، لبای غنچه قشنگ تو، انگشت تو، احساس تو اونم در کنار شعر با تلفیق ضربان قلبت؛ وای خدایا این همه زیبایی ناب یکجا بودن و من نبودم که نگاهشان کنم، زل بزنمشان! تلفیق این همه زیبایی مثل چی بودن بنظر شما؟ حالا یه مثال میزنم؛ بعضی اتفاقات در کهکشان و منظومه شمسی هستن که فقط در طول عمری که ما انسانها داریم یه بار شکل میگیرن، یعنی چندتا ستاره کنار هم قرار میگیرن.
یا در همین زمین حتا، فکر کن در کوهستانی یک آهوی مخصوص با بچهاش بره یه درهای و همزمان نوزاد یه جانور خیلی کمیاب نیز اونجا باشد و یه پرنده خاص نیز همین لحظه بیاد روی تخمهایش بخوابد، همزمان برف یه طرف کوهستان شروع به بارش کند، یه طرف هوا گرم تر باشد و بارون کمی بزند و بعدش رنگین کمان شکل بگیرد! خلاصه اتفاقاتی بیفتد که نادر، خاص و قیمتی هستن، زیبان! فکر کن تو دوربین قدرتمند دستت باشد و یه آتشفشان وسط اقیانوس یهو فوران کند، و یه وال بزرگ سفید همین لحظه بغل کشتی کروز تو بپرد از آب بیرون! بنظرم من تلفیق و ترکیب قلب، چشمای پرسشگر، شوریدن شعر در ذهنت، لبای تو که آهسته تکون میخورن، انگشتای زیبات که یادداشت میکنن و جمع این جزئیات لحظهی تو هم جز پیشامدهای نادر طبیعت در کیهان هستند و از همه ی همه ی اتفاقات دیگه کیهان و جهان زیباتر. پس من دلگیرم که من نبودم! من قلم به دستم، ثبتش میکنم. من باید باشم، وقتی لبخند میزنی من باید باشم. من اصلا نسبت به تو خودم رو محق میدونم.