من در زندگی "فقط تابستون پنجره‌ی اتاق رو باز کنم و پنکه رو تا آخر روشن کنم و یه سیگار بکشم، بخوابم" بیشتر از همه دوست دارم. 

العان همین پنجره‌ی ‌باز و پنکه تا ته روشن، نمی‌ذارن وبلاگ دوستان رو بخونم، بنویسم، آی‌پی نظرات خصوصی رو با آی‌پی بازدید‌های چندماه پیش تطبیق بدم، و حالا کم‌کم خواب داره چیره می‌شه! فقط‌هم ساعت دو به بعد به وقت تابستون. 

*ما درچابهار برخلاف اسمش بهار نداریم، پاییز نداریم، فقط یه سرمای یه و خرده‌ی ماهه و بعدش گرمای دل‌چسپ (این گرما واقعا فرق می‌کنه).!  العان هم دمای هوا ساعت سه‌ظهر همون طرفای بیست و هفت میشه انگار، پسابندر هم دریای خالص‌ه و خنک! نه کارخونه‌ی و نه خونه‌ی و نه دودی! دو گَز زمین و هزاران هزار مایل آبِ آبی اقیانوس. ظهر همه‌تون به‌خیر. دریا