یه جوک قدیمی بود که، یه روز یه ماری رو میبینن که پکر و پریشون است، - و این وسط قیافش یه حالتِ مخصوصی هم داره - ازش میپرسن:
- چته قربون؟
اون بنده خدا ماره هم میگه:
+ واقعیتش عاشقِ یه دختره بودم!
خب ملت هم میگن اینکه خوبه، عشق و عاشقی در کل برای تنوع خوبه که!
مار بیچاره هم با همون قیافه مخصوصش ادامه میده :
+ تا اینجاش که خوب بود، اما آخرش فهمیدم شلنگ بوده.
***
حالای جدای خندهدار بودن یا نبودن این جوک (البته در زمان خودش خیلی هم بامزه بود،تعریفش که میکردیم ملت از خنده راهیِ سیسییو میشدن. ) این قضیهی یه بندهخدای هم است، حالا هرکی میتونه باشه، نگارنده بیچاره هم احتمالش است.
اون بنده خدا مدتی هی قربون صدقه یه دختر میرفت و دیگه حسابی بهش عادت کرده بود و این حرفا! خب این میون طبیعتا قهر و آشتی بود. اما پسره درکل به نوعی دختره از اشخاص ماندگار ذهنش بود و گاهی میخواست برنامه کاری بریزه و به نوعی کاری کنه که خونواده رو برداره بره دختر رو از صاحابشون بخواد.
تا اینکه مدتها میگذره، حالا این رابطه و قربون صدقه رفتن در ادامه و طول و عرض و قدمت و اینچیزاش رو کاری نداریم! و یه روز پسره مثل اون مار بیچاره همون قیافه مخصوص رو فقط داشت، یعنی نمیدونم چرا زیاد پریشون نبود انگار - فقط پکر چرا بود، البته بنده به قیافهاش زیاد زل نزدم☺.
گفتند چته؟!
خب حتما حدس زدید چیش بوده دیگه! مال این بیچاره هم شلنگ از آب دراومده.
***
حالا نتیجه گیری اخلاقی داستان.
دوستان عزیز، خانمها و آقایان محترم!
نمیخواهم در قرن 21 به شما توصیه محدودیت بکنم در حالیکه جهان به سمت دهکده شدن میرود و همین روزاست که ما با موجودات فضایی از دیگر کهکشانها نیز رابطه پیدا بکنیم و چه بسا که به خواستگاریشون بریم به خواستگاریمون بیان!
ولی عجالتا از حال اون مار و دوستمون یه خرده درس بگیرین، همین دختر پسرهای همسایه چشونه مگه، همشهریها، فامیلهاتون؟! مثل بنده برین یه روستایی ساده و خندهرو پیدا کنین، تا بهش میگی چی برات بگیرم اومدم روستاتون؟ یه ساعت میخنده فقط، بعدش من اعصابم خراب میشه قطع میکنم دست خالی میرم و به همه میگم خودش هیچی نگفت، خودش فقط میخندید. مادر و خالههاش و باقی فامیلشون میگن میدونیم عزیزم، تو که خوبی دست و دلبازی تقصیر خودشه.
خب داشتم قضیه شلنگ رو میگفتم که، ببینید؛
این همه پسر خوشتیپ، دختر خوشگل بین در و همسایه و فامیل و طایفه. میایین اینجا برای رابطه، این فضای مجازی واسه هیچکسی جا نمیشه، اینجا شلنگ بازاریست آشفته. اصلا خدای نکرده شما دختر عزیز خواهر محترم من، برادر عزیز آقا پسر جان؛ اومدین اینجا با یکی رویهم ریختین و سر آخر یه جوری فهمیدین دوجنسه است. چه خاکی تو سر خودتون میریزین؟!
اینجا احتمال عاشق شدن با شیلنگ است، حتا برای شما دوست عزیز!
*دوستان لطفا برای بحث در مورد اصالت شخصیتهای داخل متن. پیام خصوصی ارسال نکنن، چون من خودم این داستان رو ساختم. متشکرم، آه.