گنجشک در سیاره خانم ناتالی روسی گیتار میزند، خانم میخواند، در سیارهشان بجز آندو کسی نبود، من در فکر سفر به آنجا هستم. کسی میآید؟
میتوانیم آنجا خانهای بسازیم، خانم ناتالی روسی و گنجشک همسایههای خوبی هستن. ناتالی مهربون است، او جنگ جهانی دوم در پترزبورگ بودن، العان در اون سیاره هستن.
یک تاکسی سفینهایی داریم گاهی میآییم سیاره زمین، میاییم تا آهنگهای تازه و ملودیهای غمگین باخود ببریم. زندگی در یک سیاره دور و خلوت خوب است. تازه یک گنجشک و یک نی و یککتاب نت موسیقی نیز باهم برمیداریم، من و گنجشک ساز میزنیم تو میخوانی. شبهای خلوتِ سیاره نیز آهنگ گوش میکنیم.
واقعا قصد دارم سیاره را بهنام تو بزنم، عصرها برایت شعر بگویم، برایت شعر بخوانم، برای توِ مسافر، توِ تنها، توی که فکر کنم ازاینجا دلگیری، توِ ناشناس. تویی که العان تصمیم میگیریی با من میآیی! بیا لطفا.